یاد او

برند :
۱۹۵,۰۰۰ تومان۲۲۰,۰۰۰

یاد او

نویسنده: کالین هوور

مترجم: فریبا بردبار

نوبت چاپ: اول 1400

شابک: 2-25-5695-622-978

 

تیراژ: 2000 نسخه

کلیه حقوق چاپ محفوظ است.

هرگونه کپی‌برداری پیگرد قانونی دارد.

توضیحات

یک صلیب چوبی کوچک در کنار جاده در خاک فرو رفته است و تاریخ مرگ او رویش نوشته شده است.

اگر اسکاتی اینجا بود از این صلیب بدش می­آمد. شرط می­بندم مادرش این را اینجا گذاشته است.

می­گویم: ”­میشه نگه دارین؟“

راننده سرعت تاکسی را کاهش می­دهد و توقف می­کند. من پیاده می­شوم و قدم زنان به جایی که صلیب در آن قرار دارد برمی­گردم. صلیب را از این طرف به آن طرف تکان می­دهم تا این­که خاک دور و برش سست می­شود، سپس آن را از خاک بیرون می­کشم.

آیا او درست در همین نقطه مرد؟ یا آیا او در این جاده مرد؟

من در تحقیقات اولیه به جزئیات توجه نکردم. وقتی شنیدم او تا چند متر آن طرف­تر از اتومبیل سینه­خیز رفته بود شروع به هوم­هوم کردم تا دیگر بقیه حرف­های بازپرس را نشنوم. سپس برای این­که در صورت ارجاع پرونده به دادگاه مجبور نشوم موقع بررسی جزئیات حضور داشته باشم، به جرم خودم اقرار کردم. زیرا در اصل مجرم بودم.

شاید او را با اقداماتم نکشته باشم اما قطعاً او را با عدم اقدام کشتم.

من فکر کردم تو مردی اسکاتی. ولی آدم مرده نمی­تواند سینه­خیز برود.

با صلیبی که در دست دارم قدم­زنان به طرف تاکسی برمی­گردم. آن را روی صندلی عقب در کنار خودم می­گذارم و منتظر می­مانم تا راننده به جاده برگردد اما او برنمی­گردد. از آینه عقب به راننده نگاه می­کنم و می­بینم او با یک ابروی بالا رفته به من خیره شده است.

راننده می­گوید: ”­دزدیدن یادبودهای کنار جاده لابد یه جور کارمای[1] بده. مطمئنی که می­خوای اینو ببری؟“

نگاهم را از او برمی­گیرم و به دروغ می­گویم: ”­بله. خودم اینو گذاشتم اینجا.“ همینطور که او به جاده برمی­گردد هنوز هم می­توانم نگاه خیره­اش را احساس کنم.

آپارتمان جدید من تنها دو مایل با اینجا فاصله دارد اما در جهت مخالف مکانی است که در گذشته در آن زندگی می­کردم. من اتومبیل ندارم به همین خاطر تصمیم گرفتم این بار یک خانه که به مرکز شهر نزدیک­تر است را انتخاب کنم تا بتوانم با پای پیاده به سر کار بروم. البته اگر اصلاً بتوانم کار پیدا کنم.  به خاطر سابقه و فقدان تجربه­ام، پیدا کردن کار برایم دشوار خواهد بود. در ضمن، به قول راننده تاکسی، درست همین حالا احتمالاً دارم این کارمای بد را با خودم حمل می­کنم.

دزدیدن یادبود اسکاتی ممکن است کارمای بدی باشد ولی می­توان ادعا کرد گذاشتن یادبود برای جوانی که نفرتش از یادبودهای کنار جاده را به زبان آورده بود هم می­تواند کارمای بدی باشد. به همین خاطر است که از راننده خواستم مسیرش را به این جاده فرعی منحرف کند. من می­دانستم که گرِیس احتمالاً چیزی را در مکان آن سانحه گذاشته است و احساس می­کردم دین برداشتن این صلیب برای اسکاتی به گردنم است.

راننده می­پرسد: ”­نقدی پرداخت می­کنی یا با کارت؟“

من نگاهی به کیلومتر­شمار می­اندازم، پول نقد و انعام را از کیف پولم در می­آورم و بعد از این­که راننده اتومبیل را پارک می­کند آن را به  دستش می­دهم. سپس چمدانم و صلیب چوبی که تازه دزدیده­ام را برمی­دارم و راه خروجم از تاکسی و حرکت به سمت ساختمان را در پیش می­گیرم.

 

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “یاد او”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *